loading...
فرامادرانه
انشارات خورشید خانم

برای آشنایی بیشتر روی کتاب ها کلیک کنید.

http://s5.picofile.com/file/8120817918/skar.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120817876/sakoochooloo.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120817976/sdsh.jpg

admin بازدید : 148 جمعه 17 مرداد 1393 نظرات (0)

 

تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر…
اون افتاد زمین سریع رفتم بلندش کردم و گفتم :
واقعا عذرخواهی میکنم!
وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسمه های مانکنیه که جلوی مغازه ها میذارن!
اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخرآمیز هم رو لباشه!
بهش گفتم: خنده داره؟؟؟؟ خب من فکر کردم آدمه!
یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم اونم یه مانکنه …!

 

admin بازدید : 135 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (0)


تنهایی
برقا رفت. همه جا تاریک و ظلمات. از پنجره بیرون رو نگاه کردم. همه ی همسایه ها چراغاشون روشن بود. حتما کنتور، فیوز پرونده. روسری سرم گذاشتم و چادر رو از رخت آویز برداشتم. رفتم توی حیاط. چراغ قوه ی  گوشی رو گرفتم سمت کنتور. نه. فیوز نپریده بود.در رو باز کردم. سرمو آوردم تو کوچه. راست، چپ. همه برق داشتند.

 

زنگ زدم به علیرضا. کجایی؟ ...  برقا رفته. ...  نه. نگاه کردم. فیوز نپریده بود. ... آره. همه همسایه ها برق دارن. ... نمیدونم. .... میگی چیکار کنم؟ کجایی پس علیرضا؟ می ترسم تنهایی. ...  بیا دیگه. ... نه به خدا. .... راست می گم. برقا قطه. فکر می کنی دروغ میگم که بیایی؟ .... نه به جون نی نی مون. .... اصلا به جون خودم ... خوبه؟ .... راس میگی. نی نی مون که هنوز نیومده .... خوب نیست از الان به جونش قسم بخوریم ..... می دونی ساعت چنده؟ .... . خوبه که بچمون از الان بابا بالا سرش نباشه؟ هان؟ اصلا میدونی چیه؟ نمیایی نیا. من هم مثل بچه ام می خوام تو تاریکی امشب رو سر کنم. بچه ام نه ماه بدون لامپ زندگی می کنه. حالا من هم یه امشب رو بدون برق سر می کنم. اشکال نداره. .... نه. گریه نمی کنم. گریه برای چی؟ علیرضا، می ترسم. میشه یه دونه از اون ماشین بزرگا آتیش نشانی رو  از سر کارت بدزدی، بیاری منو از اینجا نجات بدی؟

 

admin بازدید : 263 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (0)

دوربین مخفی
از روی شیشه هایی که لای کاشی های دیوار نصب شده اند دارم نگاش می کنم. روم به دیواره. فکر می کنه خوابم. ولی قایمکی دارم می پامش. حس فضولیم گل کرده. دوست دارم ببینم وقتی کسی دور و برش نیست چیکار می کنه. غرق تو فکر شده و زانوش رو بغل گرفته. حوصله اش سر می ره. مدام سرش رو این ور و اونور تکون می ده. بعضی وقتا سرش رو، روی زانوش میذاره و یه تکانه ای به سرش وارد می کنه و بعد مثل توپی که به زمین خورده باشه سرش رو بالا میاره. حوصله اش سر رفته. با صورتش ور می ره. کم کم انگشتش میره توی دماغ. انگار یه چیز مهمی کشف کرده باشه جا به جا میشه. یه نگاهی به من میندازه که ببینه خوابم یا نه. مطمئن میشه که خوابم. ولی من از شیشه هایی که مثل آینه عمل می کنند رفتم تو کوکش. یه چیز در میاره. روی اون یکی دستش میماله. باز هم ور میره. انگار میخواد از تو  یه معدن، گنج پیدا کنه. داخل این تونل، انگشتش رو یه چرخی میده. ولی انگار موفق نمیشه و انگشتش نمیرسه. یه فینی میکنه تا بیاد پایینتر. فایده نداره. دوباره فین میکنه. منو نگاه میکنه. یه انگشتش رو میذاره روی پره اون یکی لول دماغش، تا تمام توانش رو برای این یکی لولش بگذاره. با چشش منو نگاه میکنه و محکم فین میکنه. پره دماغش می لرزه و لبخند رضایت به لبانش می نشیند. از کناره های لول دماغش، آروم آروم،اون تیکه جواهر رو میکشه سمت بیرون. میماله روی دست چپش. کنار اون قبلی. دو تا رو به هم می ماله تا یه گنج بزرگتر بشه. باز هم نگام میکنه. بعد اینکه دوباره مطمئن میشه که خوابم، با انگشتش کناره فرش رو میزنه بالا، کشفیاتش رو اونجا قایم میکنه.

حالم بد شد. دیگه واقعا خوابم گرفت. خدا، منم همیشه فکر میکنم تو منو نمی بینی. تو گفته بودی که بعضی چیزا مثل فین می مونن ولی من باور نکردم. فکر می کردم الماسن. به خاطر همین با ولع دنبالشون می رفتم. با اینکه میدیدم فین هستن ولی مثل الماس بهشون نگاه می کردم. خدا جونم، یه موقع هایی یه کارایی می کنم که خودم هم بدم میاد. همش هم دور و برمو نگاه می کنم که کسی منو می بینه یا نه. ولی کسی رو نمی بینم. اون موقع ها، حتی تو رو هم نمی بینم. ولی حواسم نیست که تو ، منو می بینی. حالت از من به هم میخوره. تو اون لحظه، از کارا من کز میکنی و ناراحت می شی. خدا جونم تو وقتی از کارای من ناراحت میشی گریه هم می کنی؟ مگه نه؟ آره. گریه میکنی. من می دونم. خدا جونم، من چند بار گریه تو رو درآوردم؟ آ خدا، من خیلی بدم

admin بازدید : 172 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (0)

هزینه آسایشگاه


تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت: آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیرزن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید.
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن..
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیرزن رو خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!!

admin بازدید : 179 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (0)



بال های جا مانده

 

پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی . پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم . انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود .

پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید . پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور – اوج دوست داشتنی .

پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود .

پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : " یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ " انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آنوقت رو به خدا کرد و گریست...

admin بازدید : 365 شنبه 21 تیر 1393 نظرات (0)

مواد اولیه این کاردستی بسیار در دسترس و کم است و درست کردن آن بسیار سریع  در حد چند دقیقه  است.

 وسایل لازم برای کاردستی آدمک کاغذی:
* کاغذ رنگی یا سفید یا مقوا ی نازک
*  ( این کاردستی را با مواد دور ریختنی مثل برگه های مجله یا روزنامه هم می توانید درست کنید)
* قیچی
* مداد
* مداد رنگی ( در صورت تمایل به رنگامیزی)
* لوازم تزیینی مثل چشم عروسکی ( در صورت تمایل)

 نمونه ای از کاردستی با کاغذ آدمک زنجبیلی را در تصویر زیر مشاهده می کنید. این کاردستی به زیبایی با استفاده از لوازمی مثل چشم عروسکی، پولک ، دکمه و پارچه تزیین شده است.
کاردستی با کاغذ
 
 آموزش طرز ساخت کاردستی با کاغذ آدمک برای کودکان:

آموزش تصویری و گام به گام کاردستی با کاغذ آدمک در عکس زیرآمده است.

ابتدا کاغذ را به صورت آکاردئونی – مثل کاردستی بادبزن – تا می کنید.

  کاردستی آدمک های کاغذی,آدمک کاغذیAds by OffersWizard

  سپس نصف نقش مورد نظر را – با توجه به خط تقارن تصویر – روی کاغذ تا شده می کشید.

   کاردستی آدمک های کاغذی,آدمک کاغذی

 در مرحله بعد دور نقش مورد نظر را قیچی کرده و تای کاغذ را باز می کنید.

    کاردستی آدمک های کاغذی,آدمک کاغذی

  کاردستی کاغذی آدمک های شما آماده است.

این کاردستی را برای شکلهای دیگری هم که دارای خط تقارن هستند – مثل عکس زیر- می توانید درست کنید.

      کاردستی آدمک های کاغذی,آدمک کاغذی

 منبع:koodakcity.com

admin بازدید : 249 شنبه 07 تیر 1393 نظرات (0)

خوب یک کاسه آش یک بار مصرف بر می داریم و وسط اون رو سوراخ می کنیم

 کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 حالا هر رنگی که دوست داریم با گواش رنگ می کنیم

 کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

حالا با یک رنگ پر رنگ تر اون رو خال خالی می کنیم

   کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 حالا از سوراخ یک نخ رد می کنیم بیرون

کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 به این طرف سوراخ یک گیره می زنیم و یا اینگه اونو گره می کنیم که در نیاد

 کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 حالا 8  تا تیکه با کاغذ رنگی یا ربان مثل شکل می بریم

کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

حالا دونه دونه مثل شکل به کاسه وصل می کنیم

کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

همه رو می چسبونیم تا مثل شکل زیر بشه

کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 حالا از نخ آویزون می کنیم


 کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 می تونیم براش چشم متحرک هم بذاریم و یا خودمون بکشیم

کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 حالا نخ رو به یک نی آویزون می کنیم مثل شکل 

کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

کاردستی عروس دریایی ما آماده شد

  کاردستی عروس دریایی,عروس دریایی,کاردستی,آموزش کاردستی

 

منبع:khaleleila.com

 

admin بازدید : 239 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

یعنی اونقدر که ایرنسل برا من پیام تبلیغاتی فرستاده

اگه پولاشو جمع می کرد می تونست یه چهارم سهام

 

اپل رو بخره

 

وجدانا میگم

admin بازدید : 303 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

جوراب های لنگه به لنگه
یک همسایه دلسوز دختر کوچولویی را که به مدرسه می رفت، متوقف ساخت و گفت: کوچولو! عجب جوراب های عجیبی به پا کرده ای، یک لنگه قرمز و یک لنگه آبی!
دختر کوچولو با صدای بچه گانه اش گفت:
عجیب تر این که یک جفت مثل همین جوراب ها هم توی خانه دارم!
 

admin بازدید : 207 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

در زمان‌هاي‌ دور، مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليكن كمي خجالتي بود.

مرد تاجر همسري كدبانو داشت كه دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر كسي را  آب مي انداخت.

 

admin بازدید : 228 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

اسب همیشه خود را آراسته و ستودنی می نماید . جاذبه جنسی او خیره کننده است و می داند چگونه لباس بپوشد. او به مکان های عمومی مانند: کنسرت، تئاتر، گردهمائی ها، مسابقات ورزشی ومهمانی ها علاقه خاصی دارد. وی اغلب خوش اندام و ورزشکار است.

admin بازدید : 212 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

در شب های خوشبختی تو سهم من تنهایی است در دل من اما فقط آرزوی توست

تولدت مبارک . . .

.

.

.

همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است

چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟فرشته ای فقط در قالب یک انسان

فقط ساده می توانم بگویم تولدت مبارک

.

.

.

تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم

تولدت مبارک

.

.

.

دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره / هیچ کی اندازه ی من نگاتو دوست نداره

تولدت پر از نور خوش اومدی ستاره / اگرچه از راه دور هیچ فایده ای نداره . . .

.

.

.

امشب دامن تو پر از هدیه های کوچک و بزرگ می شود

اما من هیچ ندارم که به تو هدیه دهم

جز دلی که به من پس دادی

تولدت مبارک . . .

.

.

.

امشب شب تولد توست

تو یک سال بزرگتر شدی

و عشق من یک سال در دلت کوچکتر

من اما هیچ وقت شب تولدت با تو نبودم

من هیچ وقت در دلت نبودم . . .

تولدت مبارک

.

.

.

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت

امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق

خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .

تولدت مبارک

منبع:ssmss.persianblog.ir

admin بازدید : 191 پنجشنبه 04 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

گریه دروغین را به اشك تمساح تعبیر كرده اند. خاصه گریه و اشكی كه نه از باب دلسوزی، بلكه از رهگذر ریا و تلدیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه كننده جامه عمل بپوشد.

 

ضرب المثل اشک تمساح می ریزد :

سابقا معتقد بودند كه غذا و خوراك تمساح به وسیله اشك چشم تامین می شود. بدین طریق كه هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شكم دراز می كشد. در این موقع اشك لزج و مسموم كننده ای از چشمانش خارج می شود كه حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند.

پیداست كه سموم اشك تمساح آنها را از پای در می آورد. فرضا نیمه جان هم بشنود و قصد فرار كنند به علت لزج بودن اشك تمساح نمی توانند از آن دام گسترده نجات یابند. خلاصه هربار كه مقدار كافی حیوان وحشره در دام اشك تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یك حمله آنها را بلع می كند و مجددا برای شكار كردن طعمه های دیگر اشك می ریزد.

 

admin بازدید : 219 پنجشنبه 04 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

روزی یک قصاب برای خریدن تعدادی گاو ، غاز و مرغ به بازار رفت . قیمت هر گاو ، 15 سکه ، قیمت هر غاز ، 1 سکه و قیمت هر مرغ ، یک چهارم سکه بود . این قصاب صد سکه همراه داشت و می خواست با این پول ، دقیقا صد حیوان بخرد . آیا این امکان پذیر است ؟ توجه کنید که این قصاب از هر حیوان حداقل یکی لازم دارد .

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓↓

↓↓↓↓↓

↓↓↓↓

↓↓↓

پاسخ معمای جالب قصاب ( معما با جواب )

بله ؛ او میتونه سه گاو ، 41 غاز و 56 مرغ بخره .

توضیح کامل معمای جالب قصاب : اگه تعداد گاو ها رو x ، تعداد غازها رو y و تعداد مرغ ها رو z در نظر بگیریم ، اون وقت داریم :

x+y+z=100

15x+y+z/4=100

از دو رابطه ی بالا نتیجه می شود :

z=(56/3)x

از اون جایی که تعداد حیوانات باید یک عدد صحیح ( مثبت و غیر صفر ) باشه ، تنها مقداری که x میتونه داشته باشد ، مضرب های عدد 3 خواهد بود .

مثلا برای x=3 خواهیم داشت :

z=56 , y=41

که همین پاسخ صحیح می باشد .

 

منبع : هوش پارسی

admin بازدید : 191 پنجشنبه 07 فروردین 1393 نظرات (0)
 
SMS Asheghaneh
به خواب می روند مثل من
تمام ساعت های جهان ، میان بازوان تــــو …
SMS Asheghaneh
دنیا فهمید خیلی حقیر است
وقتی گفتم : یک موی تو را به او نمیدهم …
SMS Asheghaneh
افکار عاشقانه ام را جمع که میکنم
دسته گلی می شود شبیه تـــو برای تـــو …
SMS Asheghaneh
منبع:bisms.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 480
  • کل نظرات : 36
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 98
  • آی پی دیروز : 24
  • بازدید امروز : 116
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 116
  • بازدید ماه : 225
  • بازدید سال : 6,931
  • بازدید کلی : 412,705
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد حرکت متن چت روم

    قالب