loading...
فرامادرانه
انشارات خورشید خانم

برای آشنایی بیشتر روی کتاب ها کلیک کنید.

http://s5.picofile.com/file/8120817918/skar.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120817876/sakoochooloo.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120817976/sdsh.jpg

admin بازدید : 263 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (0)

دوربین مخفی
از روی شیشه هایی که لای کاشی های دیوار نصب شده اند دارم نگاش می کنم. روم به دیواره. فکر می کنه خوابم. ولی قایمکی دارم می پامش. حس فضولیم گل کرده. دوست دارم ببینم وقتی کسی دور و برش نیست چیکار می کنه. غرق تو فکر شده و زانوش رو بغل گرفته. حوصله اش سر می ره. مدام سرش رو این ور و اونور تکون می ده. بعضی وقتا سرش رو، روی زانوش میذاره و یه تکانه ای به سرش وارد می کنه و بعد مثل توپی که به زمین خورده باشه سرش رو بالا میاره. حوصله اش سر رفته. با صورتش ور می ره. کم کم انگشتش میره توی دماغ. انگار یه چیز مهمی کشف کرده باشه جا به جا میشه. یه نگاهی به من میندازه که ببینه خوابم یا نه. مطمئن میشه که خوابم. ولی من از شیشه هایی که مثل آینه عمل می کنند رفتم تو کوکش. یه چیز در میاره. روی اون یکی دستش میماله. باز هم ور میره. انگار میخواد از تو  یه معدن، گنج پیدا کنه. داخل این تونل، انگشتش رو یه چرخی میده. ولی انگار موفق نمیشه و انگشتش نمیرسه. یه فینی میکنه تا بیاد پایینتر. فایده نداره. دوباره فین میکنه. منو نگاه میکنه. یه انگشتش رو میذاره روی پره اون یکی لول دماغش، تا تمام توانش رو برای این یکی لولش بگذاره. با چشش منو نگاه میکنه و محکم فین میکنه. پره دماغش می لرزه و لبخند رضایت به لبانش می نشیند. از کناره های لول دماغش، آروم آروم،اون تیکه جواهر رو میکشه سمت بیرون. میماله روی دست چپش. کنار اون قبلی. دو تا رو به هم می ماله تا یه گنج بزرگتر بشه. باز هم نگام میکنه. بعد اینکه دوباره مطمئن میشه که خوابم، با انگشتش کناره فرش رو میزنه بالا، کشفیاتش رو اونجا قایم میکنه.

حالم بد شد. دیگه واقعا خوابم گرفت. خدا، منم همیشه فکر میکنم تو منو نمی بینی. تو گفته بودی که بعضی چیزا مثل فین می مونن ولی من باور نکردم. فکر می کردم الماسن. به خاطر همین با ولع دنبالشون می رفتم. با اینکه میدیدم فین هستن ولی مثل الماس بهشون نگاه می کردم. خدا جونم، یه موقع هایی یه کارایی می کنم که خودم هم بدم میاد. همش هم دور و برمو نگاه می کنم که کسی منو می بینه یا نه. ولی کسی رو نمی بینم. اون موقع ها، حتی تو رو هم نمی بینم. ولی حواسم نیست که تو ، منو می بینی. حالت از من به هم میخوره. تو اون لحظه، از کارا من کز میکنی و ناراحت می شی. خدا جونم تو وقتی از کارای من ناراحت میشی گریه هم می کنی؟ مگه نه؟ آره. گریه میکنی. من می دونم. خدا جونم، من چند بار گریه تو رو درآوردم؟ آ خدا، من خیلی بدم

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 480
  • کل نظرات : 36
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 199
  • باردید دیروز : 131
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 428
  • بازدید ماه : 811
  • بازدید سال : 7,517
  • بازدید کلی : 413,291
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد حرکت متن چت روم

    قالب